پرسش مهر 17

انواع خشونت روانی

خشونت روانی معمولا بین دونفر اتفاق می افته اما اینجا سه راس به شکل مثلث داریم٬ درواقع سه شخصیت: بدرفتار٬ قربانی و پرستار. علتش اینه که فردی که خشونت بهش اعمال می شه در قالب دو شخصیت قربانی و پرستار ظاهر می شه. این دو شخصیت با هم و با فرد خشن درتعامل قرار می گیرن.

خشونت از بدرفتار شروع می شه. فردخشن با تحقیر٬ فحش٬ انتقادهای مداوم خردکننده و انتظارات بی پایان با قربانی برخورد می کنه. احساس متداولی که قربانیان خشونت روانی دارن٬ احساس ناامنی٬ بی دفاعی٬ ضعف٬ ترس و مهم تر از همه نفرت از خود هستش. ما تحقیر رو می پذیریم٬ باورش می کنیم و از خودمون متنفر می شیم. تعاملی که قربانی با بدرفتار داره آمیزه ای از نفرت و عشقه. نفرت از خشونت اعمال شده٬ درعین حال عشق به کسی که از حقارت قربانی "آگاهه" اما "تحملش می کنه" (اینجاست که قربانی تحقیر رو باور کرده). نفرت از بدرفتاری و عشق به زمانی که این بدرفتاری نیست .
اما وضعیت به همین صورت نمی مونه. چون قربانی به هرحال مایله این وضعیت رو تغییر بده و عوامل تحقیر رو از بین ببره. اینجاست که به قالب پرستار درمی یاد: مهربون می شه. با گذشت می شه. سعی می کنه (به خیال خودش) انتقادپذیر باشه و خودش رو با ازخودگذشتگی فراوون اصلاح کنه. حمایت می کنه. تعامل قربانی و پرستار خیلی جالب توجهه. مای قربانی از یک طرف چون از خودمون بدمون اومده حمایت و نوازش روحی مای پرستار رو می پذیریم. از طرف دیگه چون نسبت به خشونت اعمال شده عصبی و ناراحتیم (طبیعیه که باشیم) حمایت پرستار رو به انفعال و ترسو بودن تعبیر می کنیم و ازش خشمگین و شرمنده می شیم. به همین شکل٬ مای پرستار درعین حال که از مای قربانی مراقبت می کنه٬ از خشم و ناراحتی قربانی نگران و سرخورده می شه و تو مجموعه ای از احساسات متضاد گیر می کنیم: از طرفی باور داریم آدم حقیری هستیم از طرفی از پذیرش این حقارت خشمگینیم. از طرفی دوست داریم ببخشیم و "اصلاح" بشیم از طرف دیگه بخشش مایه شرمندگیمونه. و شرم سرزنش بیشتر رو به همراه می یاره: خاک بر سرت که می خوای ببخشیش. نه من باید ببخشم٬... می تونم؟ نمی تونم؟ باید؟ نباید؟... دیدی؟ حق با اونه من آدم بدی هستم! خاک برسر بی عرضه ام کنن هیچ کاری نمی تونم بکنم!... نه نه! می تونم! یه کاریش می کنم! 
پرستار هم با بدرفتار تعامل داره. بدرفتار رو دعوت به آرامش می کنه. سعی می کنه بخشش و محبتش رو جلب کنه. در این راه "خستگی ناپذیر" و درعین حال "دانای کل" می شه. "نباید امیدم رو از دست بدم٬ صبر می کنم درست می شه همه چی" یا "هیچ کس حرف منو نمی فهمه من خودم می دونم دارم چی کار می کنم هیچ کس اونو به اندازه من نمی شناسه" "تو هر دعوایی هر دوطرف مقصرن من هم مراقب رفتار خودم باید باشم هم بهانه دست اون ندم" "با محبت رامش می کنم" دوستان نازنینی که درگیر خشونت روانی بودین یا هستین! این جملات براتون آشنا نیست؟! این همون پرستاره. بدرفتار از پرستار حمایت می کنه. نوازش و محبتش رو می پذیره. پشتیبانیش مسلمن محدود و مشروط به امتیازات و شرایط کسب رضایتشه. 
و در نهایت چی؟ درنهایت این مثلث تا قیامت ادامه پیدا می کنه. چون تعامل این سه شخصیت تعامل پایداریه. بدرفتار قربانی رو از خودش متنفر می کنه. قربانی به قالب پرستار درمی یاد و پرستار حمایت می کنه. اما از کی؟ از بدرفتار! و دوباره این روند تکرار می شه. ماحصل این چرخه تو مرکز مثلث نوشته شده: کاهش اعتماد به نفس و افزایش دروغ... معمولن شروع خشونت روانی احساس عدم اعتماد به نفس از جانب بدرفتاره. واضحه که خشونت٬ اعتماد به نفس قربانی رو هم از بین می بره اما ثباتی برای بدرفتار هم نمی یاره. حمایت پرستار٬ به شکل ناخودآگاه وحشت بدرفتار رو نسبت به از دست دادن حمایت و "کار نکردن حربه هاش" تشدید می کنه و به مرور خشونت بدتر می شه. به مرور که اعتماد به نفس طرفین از بین بره دروغ و دورویی جاشو می گیره. نمی تونیم صادق باشیم چون خودمون هم خودمون رو باور نداریم و وحشت زندگیمون رو تسخیر کرده. چه عامل خشونت باشیم چه پذیرنده اون... 
منبع: پاسخگویی به مسائل دینی
م.نخعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی